بیست مهر،روز بزرگداشت حافظ گرامی باد

شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
حافظ را همه می شناسند و نیازی به معرفی ندارد زاید است اگر بگویم در قرن هشتم می زیست یا این که زادگاهش شیراز است و چندان میلی به سفر و دورشدن از شیراز نداشت که می گفت:
نمی دهند اجازت مرا به سیر و سفر نسیم باد مصلی و آب رکن آباد
اگرچه گاه از ریا و سالوس خامان دهر چنان به تنگ می آمد که به ناگاه هوای تازه طلب می کرد و می سرود:
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
اکنون که زبان من در توصیف آن اعجوبه ی سخن نارساست بهتر است باز هم غزل هایش را دست مایه ی کلامم کنم و بیش از این دردسر ندهم.
خیال روی تو در هر طریق همره ماست نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجب در خلوت سرای خاص بگو فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست




وب نوشت کتابخانه قائمیه