رضا امیرخانی سفرنامه­ اش را به افغانستان نوشته است. کتابش در کل خواندنی است، در بسیاری لحظات بانمک است و در برخی لحظات غمگین. یک جاهایی تعلیقی هم هست، ترس و دلهره و هیجان هم برای ماجرایش ایجاد کرده است. در مجموع «جانستان کابلستان» می­تواند خواندنی باشد. اما من از وجهی دیگر بهش نگاه کرده­ ام.

در مقدمه­ بیست صفحه­ ای کتاب، امیرخانی با بیان ماجراهایی در باب قله­ دماوند به لطایف الحیل می­گوید که خودش سیاسی نیست و این کتابش هم سیاسی نیست. مکررا می­گوید که پس از انتخابات 88 موضع گیری نکرده است و «کارم سیاست نیست» [ص21]. از قول یک آدم ناشناسی در قله­ دماوند راجع به خودش می­گوید:«گفتم دلایل مخالفتت با سبز را بگو… گفتی به مهرورزها هم رای نمی­دهی…» [ص28] و به این ترتیبِ غیر مستقیم اعلام بی طرفی هم می­کند. او تاکیدات غلیظ می­کند که «مرد سیاست» نیست چون نفعی از سیاست نمی­برد. اما به نظر من هرکس «جانستان کابلستان» را می­خواند باید آن را با این دید بخواند که کتاب به شدت سیاسی است و آن مقدمه­ مفصل را جدی نگیرد. و لابه­ لای نثر روان و طنز و کنایه، مثل من رد پای سیاست را هم در کتاب دنبال کند.