زندگینامه دکتر علی شریعتی

 زندگینامه دکتر علی شریعتی  

در یکی از روزهای سال 1312 در خانواده محمد تقی شریعتی مرد دین و خدا، آموزگاری خردمند و انسانی پارسا و کوشا نوزادیچشم به جهان گشود. 

علی شریعتی شش سال بعد به دبیرستان فردوسی رفت و سپس دانشسرای مقدماتی را در مشهد به پایان برد. همه آنهائی که علی شریعتی را از نزدیک میشناختند بدین واقعیت اعتراف دارند که میان علی جوان 19 ساله با دیگر جوانان هم سن و سالش تفاوتی قابل درک وجود داشت. 

علی شریعتی در سال 1334 به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشکده مشهد وارد گشت ورشته ادبیات فارسی را برگزید. 

علی شریعتی در سال 1337 پس از دریافت لیسانس در رشته ادبیات فارسی چون شاگرد اول رشته شده بود، برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد. 

سال 1348 را باید سالی مهم در تاریخ زندگی دکتر علی شریعتی و در تاریخ حوادث و رویدادهای سالهای اخیر وطنمان به شمار آورد. 

دکتر علی شریعتی که دور از مردم بودن و در خاموشی بسر بردن برایش زجری بزرگ بود، با تمام این ناراحتی ها ساخت و خود را با نوشتن هر چه بیشتر مشغول داشت، ولی بداندیشان ودشمنان مردم را این همه بس نبود و سرانجام در مهر ماه سال 1353 بزندانش افکندند و مدت 18 ماه او را در سلولی کم نور و تنها قرار دادند. 

علی رطوبت بازمانده از اشکهای فشانده بر گونه های فرزندان دلبندش را در هنگام بوسیدن آنها احساس کرد . و سرانجام در 29 خرداد 1356 دکتر شریعتی به طرز مرموزی دیده از جهان فرو بست و چراغ پر فروغ زندگی پربارش درزمانی که می رفت تا از آن پس در اوج پختگی و توانائی فکری و عملی سالیان دراز به خلق آثار شگرف بپردازد و به ملت و سرزمین و فرهنگ خویش صادقانه خدمت کند، خاموش گشت و یاران وفادارش را در غم ازدست دادن عزیزی چون او سوگوار ساخت.

 

مختصری از زندگینامه امام هادی(ع) 

زندگى ابو الحسن على الهادى ابن محمد الجواد ابن على الرضا ابن موسى الكاظم ابن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زین العابدین بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام.

شیخ در مصباح مى‏نویسد: روایت‏شده است كه حضرت ابو الحسن على بن محمد عسكرى (ع) در روز 27 ذى حجه به دنیا آمد. سپس وى مى‏گوید: ابن عیاش گفته است: میلاد ابو الحسن ثالث روز دوم رجب بوده است. همچنین وى تولد آن حضرت را روز پنجم هم ذكر كرده است. شیخ گوید: ابراهیم بن هاشم قمى گفته است: ابو الحسن عسكرى (ع) در روز سه شنبه سیزدهم رجب از سال 214 هجرى دیده به دنیا گشود».

كلینى در كافى نویسد: آن حضرت در نیمه ذى حجه از سال 212 به دنیا آمد. البته برخى نیز روایت كرده‏اند كه تولد آن حضرت در ماه رجب و در سال 214 بوده است. در كشف الغمة نیز گفته شده است كه آن حضرت در روز جمعه پا به دنیا گذارد.

شیخ مفید گوید: «محل تولد آن حضرت در صریا، یكى از قراى مدینه بود».

نگارنده: در بسیارى از نسخ جاى ولادت آن حضرت را همین قریه و با همین املا نوشته‏اند و در برخى از نسخ ضبط آن به صورت‏«صربا» بوده است. البته نام چنین محلى نه در معجم البلدان و نه در هیچ یك از كتب لغت ذكر نشده است. تنها ابن شهر آشوب در مناقب، در بخش الجلاء و الشفاء، گفته است: صریا قریه‏اى است كه موسى بن جعفر آن را به فاصله سه میلى از شهر مدینه بنا كرده است.

امام هادى (ع) به قولى در بیست و پنجم جمادى الاخره و به قول دیگر، در سوم رجب و به دیگر قول در روز دوشنبه بیست و هفتم جمادى الاخره در نیمه روز و در سال 254 هجرى، در شهر سامراء دیده از جهان فروبست. آن حضرت در روزگار خلافت معتز وفات یافت و بنابراین، عمر آن حضرت اندكى كمتر از چهل سال یا 41 سال و شش و یا هفت ماه بوده است. از این مدت، شش سال و پنج ماه با پدرش و 33 سال و چند ماه، به قولى نه ماه، پس از وى زیسته كه این مدت را دوران امامت و خلافت آن حضرت محسوب كرده‏اند. آن امام (ع) دنباله خلافت معتصم و سپس خلافت واثق ، متوكل ، منتصر ، مستعین و معتز را درك كرد و در پایان حكومت معتمد، به شهادت رسید.

مدت اقامت آن حضرت در سر من راى، بیست ‏سال و چند ماه بود و پس از وفات، در خانه‏اش واقع در سر من راى به خاك سپرده شد.


مادر آن حضرت

مادر آن حضرت كنیزى بود به نام سمانه مغربیه. و در مناقب است كه مادرش معروف به سیده ام الفضل بود.


كنیه آن حضرت

كنیه وى ابو الحسن بود. برخى نیز وى را ابو الحسن ثالث مى‏خواندند.


لقب آن حضرت

ابن طلحه گوید: القاب آن حضرت عبارت بودند از: ناصح، متوكل، فتاح، نقى، مرتضى و مشهورترین القاب وى متوكل بود. اما آن حضرت این لقب را مخفى مى‏كرد و به اصحابش مى‏فرمود از یاد كردن وى با این لقب بپرهیزند. زیرا متوكل، لقب خلیفه عباسى بود.

نگارنده: همچنین آن حضرت به دو لقب هادى و نقى نیز شهرت داشت.

در مناقب در این باره آمده است: القاب آن حضرت عبارت بودند از: نجیب، مرتضى، هادى، نقى، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیب و عسكرى. وى معروف به عسكرى بود و خود و فرزند بزرگوارش به عسكریین معروفیت دارند. شیخ صدوق در علل الشرایع و معانى الاخبار گوید: از استادان خود رضى الله عنهم، شنیدم كه مى‏گفتند: محله‏اى كه على بن محمد و حسن بن على علیهما السلام در آن در سر من راى ساكن بودند، عسكر نامیده مى‏شد از این رو به هر یك از این دو امام عسكرى گفته مى‏شود».

در نساب سمعانى است كه عسكرى منسوب به عسكر در سر من راى است. سر من راى را معتصم بنا نهاد. بدین ترتیب كه چون شمار سپاهیانش بسیار شد و بغداد براى آنها تنگ بود و مردم مورد آزار و اذیت قرار مى‏گرفتند، همراه با سپاهیانش بدین موضع نقل مكان كرد و در آنجا كاخى زیبا ساخت و آن را سر من راى نامید كه بدان سامرة و سامرا گفته مى‏شود. و از آنجا كه پادگان نظامى معتصم در این شهر جاى گیر شد، آن را عسكر نیز مى‏خوانند. تاریخ این واقعه در سال 221 هجرى بوده است.

گفته سمعانى حاكى از آن است كه عسكر نامى بوده كه بر تمام سامرا اطلاق مى‏شده است.

نقش انگشترى آن حضرت

بنا بر قولى گفته‏اند نقش انگشترى آن حضرت عبارت: «حفظ العهود من اخلاق المعبود» بوده است. همچنین طبق قولى دیگر نقش انگشترى وى عبارت: «الله ربى و هو عصمتى من خلقه‏» و مطابق نظر برخى دیگر عبارت: «من عصى هواه بلغ مناه‏» بوده است.


فرزندان آن حضرت

آن حضرت چهار پسر به نامهاى: ابو محمد حسن، حسین، محمد و جعفر داشت. از این میان حسن (ع) پس از وى به امامت رسید و حسین و محمد در زمان حیات آن امام از دنیا رفتند و جعفر نیز همان كسى است كه بعد از وفات برادرش، امام عسكرى (ع) ، ادعاى امامت كرد و به جعفر كذاب شهرت یافت. همچنین یك دختر از آن حضرت بر جاى ماند كه نامش عایشه یا علیه بود.


بیوگرافی شيخ محمدتقي بهلول گنابادي

  

شيخ محمدتقي بهلول گنابادي در سال ۱۲۷۹ هجري شمسي در روستاي بيلند شهرستان گناباد چشم به جهان گشود. در كودكي به مكتب رفت و به فراگيري قرآن كريم مشغول شد. هشت ساله بود كه حافظ كل قرآن كريم شد. خواندن و نوشتن را در مكتب پدر آموخت و سپس به تحصيل در رشته علوم قديمه پرداخت. در ۲۷ سالگي به مشهد رفت پس از واقعه مسجد گوهرشاد به علت اين كه از سوي حكومت پهلوي تحت تعقيب قرار گرفته بود به افغانستان گريخت. اما در آنجا دستگير شد و سالهاي زيادي از عمر خود را در زندانهاي مختلف افغانستان گذراند. سپس به ايران بازگشت و تا پايان عمر بي هيچ پاداش و توقعي به هدايت ديني مردم پرداخت.

همه ما بارها و بارها نام هايي چون ميرزارضاي كرماني، ميرزا كوچك خان جنگلي، شيخ فضل الله نوري، نواب صفوي و... را شنيده ايم و يا در كتابهاي تاريخ خوانده ايم، اما چند نفر از ما شيخ محمدتقي بهلول گنابادي را به خوبي مي شناسيم و از مبارزات وي در حدود يك قرن زندگي، آگاهي كامل داريم. شايد بسياري از ما تا تاريخ هفت مرداد ۸۴ روز فوت اين عالم پارسا با نام وي ناآشنا بوده ايم، اما مطمئناً  از واقعه كشف حجاب و قيام مسجد گوهرشاد تا حدي اطلاع داريم. تاريخ نشان مي دهد رضا خان كه در ابتدا پايبندي خود را نسبت به نمادهاي ديني در هر كوي و برزن به نمايش مي گذاشت پس از مدتي با همان شيوه نظامي و سركوبگر به محدوده فرهنگي جامعه كه داراي ريشه هاي عميق مذهبي بود وارد شد و رودرروي باورها و اعتقادات مذهبي جامعه قرار گرفت كه اوج اين خيزش را در واقعه مسجد گوهرشاد مي توان مشاهده كرد.

چنان كه در سال ۱۳۱۳ در جشني كه با حضور وزير معارف وقت- ميرزا علي اصغر حكمت- در شيراز برپا شد، گروهي از دختران به روي صحنه نمايش آمده، نقاب از چهره برگرفتند و به رقص و پايكوبي پرداختند.

فرداي آن روز سيد حسام الدين فالي، يكي از علماي بانفوذ شيراز در مسجد وكيل نسبت به اين اقدام به شدت اعتراض كرد. اما وي از سوي دولت دستگير و راهي زندان شد.

پس از آن، آيت الله ميرصادق آقا و آيت الله ابوالحسن انگجي در تبريز نسبت به فرمان تغيير لباس و گذاشتن كلاه شاپو، كه با رخداد دستگيري سيد فالي، همزمان شده بود، اعتراض كردند و دولت در پاسخ، اين دو مجتهد را دستگير و به سمنان تبعيد كرد. رويدادهايي چون دستگيري علماي شيراز و تبريز، نگراني مجتهدين مشهد از مسأله تغيير لباس و كشف حجاب باعث شد تا علماي اين شهر پس از تجمع در منزل آيت الله سيد يونس اردبيلي تصميم بگيرند نماينده اي از سوي حوزه علميه مشهد براي مذاكره نزد رضا خان به تهران بفرستند. اما اين نماينده (آيت الله حاج آقا حسين قمي) در توقفگاهش، باغ سراج الملك شهر ري، دستگير شده و به عتبات تبعيد شد. 

ادامه نوشته